فیلم خوک ، حسن خشمگین است و مدتی است موفق به فیلم ساختن نشده. شیوا مهاجر، ستاره محبوبش صبر ندارد و میخواهد با کارگردانان دیگر همکاری کند. همسرش گلی، دیگر عاشقش نیست. دخترش آلما ، بزرگ شده و دیگر مستقل است. مادرش جیران، پیر شده و کمکم حافظه خود را از دست داده و اتفاقات زیادی برای آنها می افتد…
به کامران کامروا خبر میرسد که پسرش را به جرم راهاندازی سایتهای شرطبندی در خارج از کشور دستگیر کردهاند و ماموران به زودی به سراغ خود او خواهند آمد. کامروا پس از شنیدن این خبر به همراه چمچاره سوار هلیکوپتر شخصیاش میشود و .
من همیشه یه صندلی واسم کم بوده، کتم واسم تنگ بوده، کفشام برام کوچیک بوده، ساعتم خواب میمونده و من ازش جلوتر حرکت میکردم، دنیا برای من جای کوچیکیه، احساس میکنم همه جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همهٔ این لحظهها رو قبلاً دیدم، درختا، صدای آبشار، قورباغهها، اونا رو زمانی میبینم که در حال مردنم
درباره این سایت